چند بند در انتخاباتی دیگر

ساخت وبلاگ
چهار و نیم صبح بود که پا شدم. حالا از پنج گذشته است. چند هفته است که از تخت دو نفره هجرت کرده‌ام به مبل توی سالن. نه که با تارا مشکل داشته باشم یا که چیزی در رابطه‌ی دو نفره‌مان رو به وخامت گذاشته باشد. نه. فقط این است که تنها بودن را در سفر خواب خوش‌تر دارم. یک آسودگی سرریز از تنهایی و فقط همین. پا که شدم، تاریکی چهار و نیم صبح یک جمعه‌ی پاییزی آخر مهر حضور خودش را فریاد کرد. روی مبل نشستم. سرم سبک بود و معده‌ام نمی‌سوخت. خوش به حال من. این هفتاد و دو ساعت اخیر دچار حمله‌ی میگرن شده بودم و زیاده‌روی در قرص ریزاملت حال معده‌ام را هم به هم ریخته بود. پا که شدم ولی آن دردها رفته بود. خوب بودم و باز هم خوش به حال من. روی مبل نشستم و صدای دور تک و توک ماشین‌های رونده در شب خبر از این می‌داد که زندگی هیچ‌گاه نمی‌ایستد. نور مصنوعی کم‌سوی آن بیرون سایه‌ای از پرده‌ی روبرو روی سقف انداخته بود. لختی به هاشور زیبای سایه روی سقف نگاه کردم. یاد مهرجویی باز آمد به سراغم. پا شدم. پاورچین پاورچین به سمت پنجره رفتم و پرده را کنار زدم. توری محافظ را باز کردم و بوی شب مایل به صبح مشامم را انباشت. یاد توصیه‌ی یک استاد بودایی افتادم که قبل از طلوع بیدار شوید، آب ولرم بخورید، در شب مایل به صبح قدم بزنید و از بوی آن سرشار شوید. احتمالاً باید ادامه می‌داد حتی اگر آن بیرون بمب‌هایی فرود بیاید که کرور کرور بچه را از هم بدراند. آری باید همین را بگوید که دنیا تا وقتی به یاد دارد بمب دیده است و بچه‌هایی که آن زیر از شش جهت از هم پاشیده می‌شدند. کاری‌ش می‌شود کرد؟ کاری‌ش نمی‌شود کرد. خب پس باید قبل از طلوع بیدار شد. آب ولرم خورد و در حجم لغزنده‌ی یک شب مایل به صبح سُر&n چند بند در انتخاباتی دیگر...ادامه مطلب
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 17:10

حالا شاید بیست‌سال شده که با رفیقی ننشسته‌ام و نگفته‌ایم و نگریسته‌ایم، چون رفیقی نداشته‌ام. مادر و پدر و زن و معشوقه و آشنا خوبند و لازمند ولی رفیق نیستند. برای تیمار دل خسته، رفیق لازم است؛ از همان‌ها که در فیلم‌های کیمیایی زیاد است. یک گوش مردانه برای شب‌ترین شام‌های مردانه.

چند بند در انتخاباتی دیگر...
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 20:57

این یک ایده است فقط. دقیق نیست. پر از خلأ است. فاقد اهمیت است و غیره. منتها ایده داشتن خوب است زیرا ایده‌ها که زیاد شوند و بتوانی سازگارشان کنی آن‌وقت بینش خواهی داشت و زیستنی که با بینش همراه است رضایت‌آور است. حالا چرا رضایت خوب است؟ برویم سروقتِ ایده. مگنِس کارلسِن مطابق با نظر خیلی‌ها بهترین شطرنج‌بازی است که تاریخ شطرنج تا اینجا به خود دیده است. آنهایی هم که چون و چرا می‌کنند نمی‌گویند او بهترین نیست؛ می‌گویند کنار دست او باید بابی فیشر و گری کاسپاروف را هم قرار داد. حالا بیایید وارد وب‌سایتش شویم. به عکس نگاه کنید و شعار را مرور کنید: «بدون عنصر لذت، نمی‌ارزد که برای سرآمد شدن در هیچ‌چیز تلاش کنی». بگذارید به جای «لذت» بگذارم «رضایت عمیق» و در جواب مهم‌ترین پرسشی که آدمی با آن دست‌ به گریبان است، یعنی این پرسش که کدام زیستن ارزشش را دارد، یک پاسخ بدیهی دهم: زیستنی که تو را دچار یک رضایت عمیق از لحظات بودنت کند. قبول دارم که این پاسخ تقریباً هیچ پرتو گرمابخشی بر آن سؤال دشوار نمی‌اندازد زیرا حالا مسأله این خواهد بود که کدام زیستن با رضایت عمیق همراه است و اصلاً رضایت عمیق یعنی چه. فعلاً فرض کنیم که کمابیش درکی داریم از اینکه رضایت عمیق یعنی چه. با چنین فرضی من می‌خواهم از یک منظر تنگ درباره‌ی شق دوم صحبت کنم. یعنی از زیستنی صحبت کنم که با رضایت عمیق همراه است و شاید شرطی لازم، و نه کافی، برای آن بیابم. به مگنس بازگردیم. مستندهایی از او ساخته شده و او را نشان می‌دهد که از اولین سال‌های نوباوگی درگیر شطرنج شده و تمام زندگی‌اش حول مفهوم شطرنج می‌گردد. در صحنه‌ای کلیدی از یکی از این مستندها، مستندساز مشغول گپ و گفت معمول با مگنس است و ناگاه از او می‌پرسد که الان به چ چند بند در انتخاباتی دیگر...ادامه مطلب
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 20:57

این ریویو ممکن است بخشی از خط سیر قصه را لو بدهد.یک)‌ رمان با توصیف مرگ خودخواسته‌ی جرمیا دوسنت آمور آغاز می‌شود. توصیف مارکز از این مرگ، منِ خواننده را دچار این توقع می‌کند که این شخصیت در طول رمان نقشی تعیین‌کننده خواهد یافت. بر مبنای همین توقع هرچقدر که پیش می‌رفتم با خود می‌گفتم بالاخره به جرمیا بازخواهیم گشت و خواهیم فهمید که مارکز برای محقق کردن چه منظوری داستان خود را با تأکیدی مؤکد بر مرگ او آغاز می‌کند؛ ولی این انتظار هیچ‌گاه برآورده نمی‌شود زیرا مارکز دیگر به این شخصیت باز نمی‌گردد.دو) نقدی شبیه به آنچه که در بند اول گفتم درباره‌ی شخصیت آمریکا ویکونا هم صدق می‌کند. مارکز به گونه‌ای این دختر کم‌سال را به قصه وارد می‌کند که آدمی گمان می‌کند که قرار است رابطه‌ی فلورنتینو آریزا (یکی از سه شخصیت اصلی قصه) و این دختر در نهایت منجر به یک تراژدی و یا حداقل یک وضعیت بغرنج شود؛ ولی همان‌قدر که حضور آمریکا در قصه یکبارگی است خروج او نیز سریع، بدون درام و سرهم‌بندی شده به نظر می‌رسد. و باز منِ مخاطب می‌مانم که این حضور و این خروج قرار بود چه هدفی را محقق کند. و باز جوابی ندارم.سه) آخرین صفحه‌ی کتاب با آنکه زیباست ولی زیادی رقیق است و آدم بعد از آن همه توصیفات دقیق از رابطه‌های جسمی و عشقیِ متنوع توقع ندارد که پایان کتاب این اندازه بوی خام عشقی نوجوانانه دهد.چهار) اما تم اصلی کتاب؛ یعنی یک ازدواج محافظه‌کارانه‌ی بادوام و در ظاهر موفق و حتی گاه عشق‌آلود و دلتنگی‌های برآمده از آن، در کنار یک عشق پنجاه و اندی‌ ساله‌ی ناکام و منجر به وصلی دیرهنگام. اینها هم خوب روایت شده‌اند، هم پرکشش، هم گاه دقیق و درنهایت بدیع. به صورت ویژه می‌خواهم دست بر رابطه‌های پرشمار فلورنتینو بگذارم. او با چند بند در انتخاباتی دیگر...ادامه مطلب
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 20:57

آلبوم جلد جیر را ورق می‌زنم. آخ! من و شیرزاد حسینی و علی محمدی، دست در گردن یکدیگر، خنده‌ای از ته دل، جلوی دبیرستان صدر، خرداد هفتاد و شش، وقت رئیس شدن خاتمی. شیرزاد حسینی را ای خبرکی دارم ازش. زن گرف چند بند در انتخاباتی دیگر...ادامه مطلب
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 11 خرداد 1399 ساعت: 23:18

  امید خسروی ایمیل زده که حمید مرده. می‌ریزم بهم. سیگار پشت سیگار. کلافگی. بی‌قراری و اشک. به همه‌ی روزهایی که مثل برق گذشت فکر می‌کنم. سی و هشت سالگی سنی نیست که کسی سکته کند، آن هم روی یک کاناپه‌ی آ چند بند در انتخاباتی دیگر...ادامه مطلب
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 11 خرداد 1399 ساعت: 23:18

یازده مرداد هزار و سی‌صد و هفتاد و نه شمسی بود که ناصر عباسی فهمید که رتبه‌ی کنکورش ۵۳ شده است: ۵۳ کشوری در رشته‌ی ریاضی. هنوز آفتاب در آسمان بود. ناصر عباسی خودش را به پشت پنجره‌ی اتاقش رساند، یک دست چند بند در انتخاباتی دیگر...ادامه مطلب
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 11 خرداد 1399 ساعت: 23:18

اول آنکه چیزی در این فورانِ بی‌وقفه‌ی خودبه‌اشتراک‌گذاری‌ از دست رفته است. هرچه می‌خوانیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه گوش می‌کنیم به اشتراک می‌گذاریم، هرچه حال و قال داریم به اشتراک می‌گذاریم. خود به مث چند بند در انتخاباتی دیگر...ادامه مطلب
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1399 ساعت: 18:48

از صبح در پژوهشگاهم. جز یکی دو نگهبان و یک ریاضی‌کار هیچ‌کس نیست. کرونا چند روز است که به ایران رسیده. خیابان‌ها خلوت، هوا معرکه و بیماری و مرگ آن بیرون. باز زندگی با ساز و ناسازش. نیاوران شده مثل به چند بند در انتخاباتی دیگر...ادامه مطلب
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 101 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 22:54

می‌خواهم از این حکم دفاع کنم: برای کسی که نگرش اصلاح‌طلبانه دارد، بهتر آن است که در انتخابات پیش روی مجلس (و احتمالاً انتخابات آینده‌ی ریاست جمهوری) رأی ندهد. گفته خواهد شد که بعد از این افتضاحات به چند بند در انتخاباتی دیگر...ادامه مطلب
ما را در سایت چند بند در انتخاباتی دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1farazghalbi7 بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 21 بهمن 1398 ساعت: 11:06